-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 بهمنماه سال 1393 00:04
یک درخت میلیون ها چوب کبریت را میسازد اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیون ها درخت کافی است زمانه و شرایط در هر موقعی میتواند تغییر کند در زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنید شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتن باشد زمان از شما قدرتمندتر است از یک درخت هزاران چوب کبریت تولید میشود اما وقتی زمانش برسد...
-
دلم هوای تنهایی وکودکی راکرده....
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 12:12
راستی خدا دلم هوای دیروزراکرده هوای روزهای کودکی را دلم می خواهدمثل دیروزقاصدکی بردارم آرزوهایم رابه دستش بسپارم تابرای توبیاورد دلم می خواهددفترمشقم رابازکنم ودوباره تمرین کنم الفبای زندگی را می خواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم ودلم راشکستند دلم می خواهداین باراگرمعلم گفت دردفترنقاشی تان هرچه می...
-
اسم دلم
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 09:29
وقتی دلم به سمت تو مایل نمیشود باید بگویم اسم دلم، دل نمیشود دیوانهام بخوان که به عقلم نیاورند دیوانهی تو است که عاقل نمیشود تکلیف پای عابران چیست؟ آیهای از آسمان فاصله نازل نمیشود خط میزنم غبار هوا را که بنگرم آیا کسی ز پنجره داخل نمیشود؟ میخواستم رها شوم از عاشقانه ها دیدم که در نگاه تو حاصل نمیشود تا...
-
درد بی درمان
یکشنبه 20 مردادماه سال 1392 17:44
مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند ناگهان میآید و در سینه میلرزد دلم هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان میکند با من از این هم دلت بیاعتناتر خواست، باش! موج را برخورد صخره کِی پشیمان میکند؟ مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرتکِش است هرکسی او را به زخمی تازه مهمان میکند اشک میفهمد غم...
-
تو میمانی
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1392 10:23
نمیمیرد دلی کز عشق میگوید و دستانی که در قلبی، نهال مهر میکارد نمیخوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبیها نخواهد مُرد آن قلبی که در آن عشق جاوید است تو میمانی در آواز پرستوهای آزاد و رها آن سوی هر دیوار تو میخوانی بهاران با ترنمهای هر باران تو میبینی گل زیبای باورهای...
-
بی حضور تو
سهشنبه 1 مردادماه سال 1392 11:44
در انتظار توام در چنان هوایی بیا که گریز از تو ممکن نباشد .. تو تمام تنهاییهایم را از من گرفتهای خیابانها بی حضور تو راههای آشکار جهنماند
-
خوش قلب
دوشنبه 17 تیرماه سال 1392 12:04
آدمهای خوش قلب را دوست دارم. همانهایی که بدی هیچکس را باور ندارند، همانهایی که برای همه لبخند دارند، همانهایی که بوی بوی ناب "مهربانی" میدهند و من باور دارم که تو از همانهایی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1392 13:31
دقت کردی؟؟!؟ گاهی.....جای رحمت میشویم زحمت جای محرم میشویم مجرم جای ژست میشویم زشت جای یار میشویم بار جای قصه میشویم غصه جای زبان میشویم زیان پس زیادی به خودمان مغرور نباشیم چون بایک نقطه جابجا میشویم...!!!
-
همین سکوتـــــــــ ـــــــ ــــ اجباری سـتــــــ ـ
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 15:43
ا نگـــارآخرین سهــــــ ــــ ــم ما از همهمین سکوتـــــــــ ـــــــ ــــ اجباری سـتــــــ ـــ ـ .. ...
-
غزل خدا
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1391 10:36
چه شبی است! چه لحظههای سبک و مهربان و لطیفی، گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشستهام. میبارد و میبارد و هر لحظه بیشتر نیرو میگیرد. هر قطرهاش فرشتهای است که از آسمان بر سرم فرود میآید. چه میدانم؟ خداست که دارد یک ریز،غزل میسراید؛ غزلهای عاشقانهی مهربان و پر از نوازش. هر قطرهی این باران، کلمهای از آن...
-
او رفت و من شکستم…
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 10:47
سخت میترسیدم از اینکه من از نژاد شیشه باشم و شکستنی … او از نژاد جاده باشد و رفتنی … آری روزها گذشت ؛ همان شد : او رفت و من شکستم…
-
حـــتـی هــمـیـن دلــتـنـگــی هــای مـــن!
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 11:36
همــه چــیـز بــا تــو شــروع شــد ! امــــا هــیـچ چــیـز بــدون تــــو تـمــام نـمـی شـــود… حـــتـی هــمـیـن دلــتـنـگــی هــای مـــن!
-
همیشه تنهایی . . .
جمعه 1 دیماه سال 1391 19:05
باید بدجنس باشی تا عاشقت باشن ! باید خیانت کنی تا دیوونه ات باشن ! باید دروغ بگی تا همیشه تو فکرت باشن ! باید هی رنگ عوض کنی تا دوسِت داشته باشن ! اگه ساده ای ! گه باوفایی ! اگه یک رنگی ! همیشه تنهایی . . .
-
عشق امانت باارزشی ست
شنبه 25 آذرماه سال 1391 12:31
عشق امانت باارزشی ست که هرکس آن رادرقلبش نگه میدارد برای همین است که هروقت بخواهی عشقت راازکسی پس بگیری بایدقلبش رابشکنی...!
-
آواره
سهشنبه 7 آذرماه سال 1391 19:26
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟ دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟ تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟ مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟ مثل من آواره شو از چاردیواری درآ! در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟...
-
بی هیچ اسمی میشه عاشق شد
یکشنبه 28 آبانماه سال 1391 11:14
بی هیچ اسمی میشه عاشق شد .. بی هیچ ردّی از خدا رو خاک من سالها عاشق شدم بی او .. یک حسِ بی تفسیر وحشتناک من عاشق رفتار های تو .. این ترس بیاندازه از دینم تو عاشق چیزی که پنهونه .. من عاشق چیزی که میبینم بی هیچ اسمی می شه عاشق شد .. جادوی این دلدادگی کم نیست تا سیبهای کال بی تابند .. حوّای من! تقصیر آدم نیست دور...
-
وایسا دنیا
شنبه 20 آبانماه سال 1391 12:00
من دیگه خسته شدم بس که چشام بـارونیه پس دلم تا کی فضای غصه رو مهمونیه من دیگه بسه برام تحمل این همه غم بسه جنگ بیثمر برای هر زیاد و کم وقتی فایدهای نداره غصه خوردن واسه چی واسه عشق ای توخالی ساده مردن واسه چی نمیخوام چوب حراجی رو به قلب م بزنم نمیخوام گناه بیعشقی بیفته گردنم نمیخوام دربهدر پیچ و خم این جاده شم...
-
طرفدار
دوشنبه 15 آبانماه سال 1391 10:02
چی تو چشاته که تو رو انقد عزیز میکنه؟ این فاصله داره منو بی تو مریض میکنه اینکه نگات نمیکنم یعنی گرفتار توام رفتن همه ولی نترس! من که طرفدار توام! هرچی سرم شلوغ شد رو قلب من اثر نذاشت بدون تو دنیای من انگار تماشاگر نداشت منو نمیشه حدس زد با این غرور لعنتیم هیچ وقت نخواستم ببینیم تو لحظهی ناراحتیم میخواستم نبخشمت...
-
درگیر رویای توام
شنبه 29 مهرماه سال 1391 10:30
درگیر رویای توام .. منو دوباره خواب کن دنیا اگه تنهام گذاشت .. تو منو انتخاب کن دلت از آرزوی من .. انگار بیخبر نبود حتی تو تصمیمای من .. چشمات بیاثر نبود خواستم بهت چیزی نگم .. تا با چشام خواهش کنم درارو بستم روت تا .. احساس آرامش کنم باور نمیکنم ولی .. انگار غرور من شکست اگه دلت میخواد بری .. اصرار من بیفایدست...
-
میشه خدارو حس کرد
دوشنبه 24 مهرماه سال 1391 08:32
میشه خدا رو حس کرد تو لحظههای ساده تو اضطراب عشق و گناه بیاراده بیعشق عمر آدم بیاعتقاد میره هفتاد سال عبادت یک شب به باد میره وقتی که عشق آخر تصمیمشو بگیره کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره ترسیده بودم از عشق، عاشقتر از همیشه هر چی محال میشد، با عشق داره میشه عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبهس از لحظههای حوا، هوا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 11:08
کنار سیب و رازقی .. نشسته عطر عاشقی من از تبار خستگی .. بیخبر ازدلبستگی عـاشقم ابر شدم صدا شدی .. شاه شدم گدا شدی شعر شدم قلم شدی .. عشق شدم تو غم شدی لیلای من دریای من .. آسوده در رویای من این لحظه در هوای تو .. گمشده در صدای تو من عاشقم مجنون تو .. گمگشته در بارون تو مجنون لیلی بیخبر .. در کوچه های در به در مست و...
-
اسمم داره یادم میره
دوشنبه 10 مهرماه سال 1391 22:14
اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنی حالا که عاشقت شدم تو اعتنا نمیکنی دلتنگتر میشم ولی نشنیده میگیری منو هنوز همه حال تو رو از من فقط میپرسنو با این که با من نیستی دیوونه میشم از غمت اصلاً نمیخوام بشنوم که اشتبا گرفتمت داشتن تو کوتاه بود .. اما همونم کم نبود گذشته بودم از همه .. هیچ کس به غیر تو نبود...
-
روزهای کودکی
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1391 16:02
میخواهم برگردم به روزهای کودکی.. آن زمانها که پدر تنها قهرمان بود عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطهى زمین، شــانههای پـدر بــود بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند تنــها دردم، زانوهای زخمـیام بودند تنـها چیزی که میشکست، اسباببـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!
-
دیگه باورم شده ندارمت
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1391 10:00
این سکوت و این هوا و این اتاق .. شب به شب به خاطرم میاردت توی این خونه هنوزم یه نفر .. نمیخواد باور کنه نداردت نمیخواد باور کنه تو این اتاق .. دیگه ما با هم نفس نمیکشیم زیر لب یه عمر میگه با خودش .. ما که از همدیگه دست نمیکشیم به هوای روز برگشتن تو .. سر هر راهی نشونه میکشه با تمام جاده های رو زمین .. رد پاتو سمت خونه...
-
نگاه و فریاد
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 10:17
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم. استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است؛ اما چرا با وجودى که طرف مقابل...
-
خواب آخر
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 09:47
وقتی که خوابی نیمه شب، تو را نگاه میکنم زیباییات را با بهار گاه اشتباه میکنم از شرم سر انگشت من پیشانیات تر میشود عطر تنت میپیچد و دنیا معطر میشود گیسوت تابی میخورد، میلغزد از بازوی تو از شانه جاری میشود چون آبشاری موی تو چون برگ گل در بسترم میگسترانی بوی خود من را نوازش میکنی بر مهربان زانوی خود آسیمه...
-
رهایی
شنبه 25 شهریورماه سال 1391 15:08
در شاهراه زندگی ام خاموش و سرد و گم چون مرگ در تمامی این راه جاری ام خنجر کشید و تا ته قلبم فرو کنید شاید برون چکد ز دل این عشق فانی ام... ای کاش می شکست طلسم رهایی ام
-
روز سبز من
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1391 09:56
من چه سبزم امروز و چه شاد و دل من در یایی است که در آن هر نفس آبزیان روح شادی به تنم می تابد من چه سبزم امروز و چه خورشید دلم نورانی و تن خسته و کوبیده من شده یکپارچه آبی من چه شادم امروز که همه نقش اقاقی به دلم تابیده من نیازم امروز وخدا در دلم بشنیده که به دوران کبود دل من رنگ امید و صفا بخیده آری ای دوست در این صبح...
-
تو تنها نیستی
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1391 10:19
جهانی باش و جهانی فکر کن! راز جهانی شدن، گذشتن از روزمرگی هاست. گذشتن از بیهوده ها و چیزهای بی ارزش است و اندیشیدن به افق های تازه. راز جهانی شدن در این است که تو دنیایت را بزرگتر کنی... جهانی شدن یعنی اینکه تو، انسان هستی فراتر از شغل و مقامت. فراتر از آدرس خانه و میزان دارایی هایت. دنیا به خانه تو و همسایه دیوار به...
-
مانعی برای پیشرفت
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 15:36
یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگی را در تابلوی اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود:" دیروز فردی که همیشه در اداره مانع پیشرفت شما بود، درگذشت.مراسم تشییع جنازه فردا ساعت 10 صبح در سالن اجتماعات برگزار می شود." در تمام اداره صحبت از این اعلامیه عجیب بود.همه از خبر مرگ یکی از همکارانشان...