شهرافتاب

شهرافتاب

هیچ گاه برای تازه شدن دیر نیست
شهرافتاب

شهرافتاب

هیچ گاه برای تازه شدن دیر نیست

تو تنها نیستی

  

  جهانی باش و جهانی فکر کن! راز جهانی شدن، گذشتن از روزمرگی هاست.

  گذشتن از بیهوده ها و چیزهای بی ارزش است و اندیشیدن به افق های تازه.

  راز جهانی شدن در این است که تو دنیایت را بزرگتر کنی... جهانی شدن یعنی  

  

  اینکه  تو، انسان هستی فراتر از شغل و مقامت.  فراتر از آدرس خانه و میزان  

 

  دارایی هایت.  دنیا به خانه تو و همسایه  دیوار به دیوارت خلاصه نمی شود. دنیا  

 

  بزرگتر وفراتر از این است که تاکنون می اندیشی. جهانی شدن را آغاز کن تا از  

 

  پوچ  نگری ها  رها شوی! جهانی شدن یعنی که تو تنها  نیستی. یعنی تو که به  

 

  جهانِ  هستی  متصلی!    

 

 

 

  یعنی سلول های بدن تو با همه جهان در ارتباط است!

  به ستاره ها فکر کن ! وبزرگ بیندیش! بگذار تا افکارت رشد کند.

  اجازه نده انسان های حقیر و ناچیز تو را به سوی خشم بکشاند، ناچیزها را رها  

 

  کن . بزرگ شوجهانی شو!  آنگاه دیگر از دروغ و بدگویی لذت نمی بری! هرگز 

  حسادت نمیکنی، هیچ کینه ای به دل نمی گیری! هیچ گاه در زندگی خصوصی مردم  

  تجسس نمی کنی! جهانی شو! 

  تا برای یک لقمه نان، بیشتر، سر کسی کلاه نگذاری! جهانی شو!

  تا بدون هیچ چشم داشتی به همه موجودات زنده کمک کنی! جهانی شو! تا از یک بعدی خارج شوی!

  آنگاه در همه لحظات زندگی ات خدارا لمس می کنی!     

 

مانعی برای پیشرفت

یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگی را در تابلوی اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود:" دیروز فردی که همیشه در اداره مانع پیشرفت شما بود، درگذشت.مراسم تشییع جنازه فردا ساعت 10 صبح در سالن اجتماعات برگزار می شود."

در تمام اداره صحبت از این اعلامیه عجیب بود.همه از خبر مرگ یکی از همکارانشان ناراحت شده بودند اما د عین حال کنجکاو بودند بدانند کس که مانع پیشرفت آنها شد، چه کسی بوده است.

فردا صبح همه کارمندان ساعت 10 به سالن اجتماعات رفتند. رفته فته جمعیت زیاد شد صدای پچ پچ در سالن پیچیده بود. همه باهم گفتند: "این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در اداره شده بود؟خوب شد که مُرد!" در همان حال نیز فکرهای رنگارنگی از موفقیت ها و کارهای نکرده به ذهنشان می آمد و خوشحال تر می شدند.

کارمندان در صفی قرار گرفتند تا یکی یکی برای ادای احترام به کنار تابوت روند ولی قتی به درونن تابوت نگاه می کردند، ناگهان خشکشان می زد زبانشان بند می آمد. درون تابوت آیینه ای بود که هرکس، به درون تابوت نگاه می کرد، تصویر خود را می دید. نوشته ای نیزدرون تابوت بود:

"تنها یک نفر می تواند مانع پیشرفت و رشد شما شود و او نیز کسی نیست جز خود شما. شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را متحول و به خودتان کمک کنید. زندگی شما با تغییر رییس، دوستان، والدین، شریک زندگی یا محل کارتان دست خوش تغییر نمی شود، زندگی شما فقط وقتی تغییر می کند که شما باورهای نادرست و محدود کننده خود را کنار بگذارید."

شبهای دلتنگی

دارم حس میکنم بی تو چقد خالی شده دنیام /   

یه لحظه جای من باش و ببین بی تو چقد تنهام /   

نگو قسمت همین بوده /   

نگو تقصیر تقدیره /  

 چرا اون لحظه های خوب /  

 داره از یاد تو میره /   

سکوت من یه فریاده /  

 واسه قلبی که خاموشه /   

تو این دل خستگی یادت /   

هنوز با من هم آغوشه /  

 

تو این شبهای دلتنگی /   

من از دنیا گریزونم /   

تو نیستی و نمیدونی /   

منه عاشق پریشونم /   

کدوم جاده کدوم رویا /   

نشونی از تو میدونه /  

 آخه نبض دل خستم /   

فقط باتو غزل خونه /   

نمیشه بی تو عاشق بود /   

نمیشه دل برید ازتو /   

به تنهایی من برگرد /   

بذار تازه بشن از نو

ادامه بده

این جا باهم ایستاده ایم،

ملبس به رنج هامان،

بدن هایمان پوشیده از زخم

جراحاتی است که نطلبیده بودیم شان

یا سزاوارشان نبوده ایم.

اکنون چه؟

نمی توانیم به عقب بازگردیم و زندگی مان را دوباره از سر گیریم.

نمی توانیم معصومیت هایی را که از دست دادیم شان، دوباره بدست آوریم.

یا غم هایی را که احساس کردیم به شادی و خوشی مبدل سازیم.

اما می توانیم از همین جا ادامه دهیم، پس بیا آغاز کنیم.

دستانت را به سویم آور،

چشمانت را ببند.

بگذار اندوه برود،

چراکه به دیروز تعلق دارد،

و بیا ادامه دهیم.

زمین سخت زیر پاهایمان است.

و خورشید بر صورت مان گرم می تابد فرشته آسمانی نظاره گر جهد و تلاش مان

بدان که لبخند می زند،

و برای مان توان و قدرت می فرستد.

دوستان من، نمی توانیم بمانیم و به عقب بنگریم،

مبادا قدم هایمان متزلزل شوند.

باید به جلو نگاه کنیم،

و به راه رفتن ادامه دهیم،

محکم باش و مگذار از توان بیفتی،

تنها نمی روی،

من نیز تنها قدم برنمی دارم.

 

آواره ترین مرد دنیا

از روزی که به تو آموخته اند،

بیماری "عشق" از "وبا" خطرناک تر است...

احساسم را با آب معدنی شستشو می شویم

و قلبم را روزی سه بار،

ضدعفونی می کنم!

پس جای نگرانی نیست!!!

نیمی از عمرم را در سفر بوده ام.

درست لحظه ای که احساس میکنی

 دلت تنگ نمی شود،

می فهمی که بزرگ ترین دروغ را

به خودت گفته ای!!!

من آواره ترین مرد دنیا بودم

وتو گفتی که میخواهی سرزمینم باشی.

وعده هایت شیرینت آن چنان در من اثر کرد...

که حالا مجبوری،

سرنگ انسولینم باشی!!!

اگه نبینمت...

اگه نبینمت بگذری از دلم                       دردای قلبمو دیگه به کی بگم

عاشق من بمون                                  من به تو دلخوشم

اگه نبینمت                                        خودمو می کشم

اگه نبینمت قلبم می گیره                        نباشی هوای این جا دلگیره

نگو این قصه به آخر رسیده                   حتی فکر نبودت آزارم میده

وقتی تو با منی با من حرف می زنی         دیگه از زندگی چیزی نمی خوام

روزی هزار دفعه اگه نبینمت                 حس می کنم که تو نیستی و تنهام

اگه می گم که تو باشی،اگه می گم نمی تونم       

واسه اینه که عشقت شده تمام عمرم و جونم 

ادامه مطلب ...

ما چقدر فقیر هستیم

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو، یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند.
در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟
 

پسر پاسخ داد: عالی بود پدر!
پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد: بله پدر!
و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟
  

پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا، ما در حیاطمان یک فواره داریم و آن ها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوسهای تزیینی داریم و آن ها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود، اما باغ آن ها بی انتهاست! 
با شنیدن حرف های پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسر بچه اضافه کرد: متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم!!

دنبال کسی میگردم که ...

 

 

من به دنبال کسی می گردم که دلش چون یاس است

چشم هایش به صفای گل سرخ

دستهایش پلی از احساس است

من به دنبال کسی می گردم که سرانجام نگاهش آبیست

سینه اش داغ شقایق دارد

آسمان دل او مهتابیست

من به دنبال کسی می گردم در قنوت چشم های غم زده

در حریر خاطرات کودکی

در سکوتی سربی ماتم زده

من دنبال کسی می گردم در غروب غربت آینه ها

درطلسم غصه های شاپرک

در تمام عقده ها و کینه ها

من به دنبال کسی می گردم عاشق بال کبوتر باشد

دستهای او چنان پروانه ای

روی گلهای معطر باشد

من به دنبال کسی می گردم موج در دریای عمرش بی قرار

اشکها در چشم او چون آینه

عشق او تنها عبور از انتظار
  

 

 

تقدیم به دوستان عزیزم: دریا جان و محسن(صالح) جان

جوک و جملات قصار بامزه ایرانی !

   

 

 

 

 

 

  

یعنی‌ اگه رو نوشابه نمی نوشتن “خنک بنوشید” ،
من میجوشوندم بعد میخوردم !!!


یه گوسفند رو سوار یه پورشه کن، خود به خود خوش تیپ،خوش استایل، مرد زندگی، شاهزاده رویاها
و فرد ایده آل 95% دخترها میشه!والا !


یه خانوم همسایه داریم که هر وقت میخواد پارک دوبل کنه ،من با نیم کیلو تخمه میشینم تو تراس نیگاش میکنم …
اصن یه وضیه هااااااااا



یکی دکتر میشه..
یکی مهندس میشه..
.
.
.
.
منم درس عبرت شدم برا بقیه!!!



بهترین لحظه زمانیست که فکر میکنی فراموشت کردم
اما ناگهان اس ام اسی میرسه که فکر میکنی منم
اما میبینی ایرانسل بوده !


کانون فرهنگی آموزش قلمچی اعلام کرد که اصغر فرهادی از سال اول دبیرستان در آزمون های این موسسه شرکت میکرده !!!


یارو زنگ میزنه رستوران میگه غذا چی دارید ؟
خانمه میگه : پیتزا ، جوجه کباب ، کوبیده ، مرغ ، استیک
یارو میگه خوش بحالتون ما تو یخچال کوفت هم نداریم !


پدر بزرگ رو به نوه:
بدو برو قایم شو ،امروز مدرسه رو پیچوندی معلمت اومده دنبالت
نوه: نـــــــه، شما باید قایم شی، …
من بش گفتم نمیام چون شما فوت کردین!!!



شیطان هرکاری کرد آدم سیب نخورد!
رو کرد به حوا گفت : بخور واسه پوستت خوبه !



یکی از سوالاتی که ذهن منو درگیر کرده اینه که این آتشنشان های محترم ، چرا همون طبقه ی اول نمی شینن که وقتی میخوان برن ماموریت مجبور نشن از اون میله ها سر بخورن بیان پایین؟!


زن به محض ورود شوهرش به طرف او رفت و گفت: عزیزم نمیدونی واسه جشن تولدت چی خریدم!!!
مرد تشکر کرد و گفت: حالا بگو ببینم چی خریدی؟
زن گفت : صبر کن برم بپوشم و بیام!!!!!




میدونی پنج شنبه شبها بعد از 12 شب چی میشه؟
.
.
.
.
.
.

فکر بد نکن جــــــــــــمعه میشه!!!!


اندر باب تیز بودن بعضیا:
بعضیا فکر می کنن خیلی تیزن ...! سوزنم تو همین فازا بود نخ رفت تو ک*..نش



آقا خروسه ضمن اظهار خوشنودی از افزایش قیمت مرغ ادامه داد،
خیلی خوشحالیم که به بالاخره نوامیس عریان ما از پشت ویترن ها جمع آوری شد !


لذتی که در سر کشیدن پارچ هست در گرفتن ماچ نیست



سخن قصار از غضنفر
.
.
.
مشکل خیلی‌ از خانم‌ها چربیهای اضافه بدنشون نیست؛ مشکلشون اینه که چربیها اون جایی که باید باشن نیستن! .....



سوال امتحانی غضنفر:
ضامن آهو کیست؟
جواب غضنفر: قسمتی ازبدن آهو است که اگر آنرا بکشیم آهو منفجر میشود!

امروز از برنامه Google earth پشت بوم خونمون رو پیدا کردمو نشون مامانم دادم!
حالا یه نقطه سیاه پیدا کرده با کلی ذوق و شوق میگه:
این منم دارم لباس پهن میکنم !
بعدم که بابام اومد،مامانم با ذوق موضوع رو بهش گفت !
بابام اومده میزنه پسِ گردنم میگه:
بی غیرت! چرا عکس مامانتو میذاری تو اینترنت ؟!
من :|




اینم از مملکت ما

تو تلویزیون ۲ ساعت در مورد سرویس جاسوسی گوگل صحبت می‌کنند! آخر برنامه که میخواد پست الکترونیک بده آدرس جیمیل میده !!!!!

مجری 20:30 راس هشت و نیم اومده میگه: با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد بقیه اخبار رو بعد از اذان مغرب به سمع و نظر شما میرسونیم !!!!!!

تو مملکتی که کنجد روی نون بربری یه نوع آپشن حساب می‌شه دیگه ...!؟!؟!؟!؟!؟

مجری از طرف می‌پرسه نظرتون راجع کتاب تو اتوبوس چیه؟ میگه خوبه، هوا گرمه تو اتوبوس باهاش خودمو باد میزنم !!!!!

طرف عروسیشو مختلط می‌گیره و توش مشروب سرو می‌کنه ولی تاکید عجیبی داره که حتما عروسیش باید شب تولد یکی از ائمه باشه !!!!

توی تهران، کل جدول مندلیف رو با یه نفس میکشی تو بدن !!!!!

رفتم داروخونه میگم پماد ضد خارش میخوام, یارو زیر لب میگه نیگا جوونای این مملکت حال ندارن خودشونو بخارونن !!!!!

امشب به خانمم میگم از پای سیستم پاشو میخام ایمیلامو چک کنم . میگه صداتو بیار پایین دیگه از روح الله داداشی که گنده تر نیستی !!!!

خواستگار اومده بابام میگه نمیدونم هر چی خودت میگی؟ منم گفتم نه ! میگه تو غلط کردی مگه بحرف توئه !!!!!

یه عمر رفتیم سینما آخر نفهمیدیم دسته های صندلیش ماله خودمونه یا بغل دستیمون !!!!

دختر عمه ام رو تو خیابون با یه پسره دیدم هول شده میگه داداشمه !!!!

قیمت نون سنگک با ویندوز 7 ، یکیه، !!!!

رفتم نمایندگی سایپا به مسئولش میگم فرمون ماشین زیاد صدا میده، چه کار کنم؟ میگه صدای ضبط رو زیاد کن !!!!!

همونقد که پسرا از دخترای سیبیلو خوششون نمیاد ، همین احساس رو دخترا نسبت به پسرایی که زیر ابرو برمیدارن دارن . گفتم که در جریان باشید ... :|

شرایط "داف" شدن در ایران:
1_لنز ترجیحاً آبی
2_بینی عمل شده(جدیداً می گن عروسکی,همون خوکیه قدیم)
3_لب پروتز شده(هر پارت لب به اندازه ی خربزه)
4_آرایش خیلی خیلی غلیظ(همون هفت قلم کفایت می کنه)
5_لباس های مورد دار(از اون بی ناموسیا)
6_مهمترین گزینه داشتن اعتماد به سقف ودیوار کاذب


یه دوست دختر هم نداریم بعد از اینکه احوال خودشو پرسیدیم احوال دوستش رو بپرسیم...=)))))))
حالا دخترا نریزن سرم منو بترکوننا شوخی بودا!!!!گفته باشم

یه روز یه کامیون گلابی داشته توی جاده می رفته که یه دفعه می‌افته توی یه دست‌انداز، یکی از گلابی‌ها می‌افته وسط جاده، بر می‌گرده به کامیون نگاه می‌کنه و میگه:
گلابی‌ها، گلابی‌ها!
گلابی‌ها میگن: گلابی، گلابی!
کامیون دورتر می شه،
صداشون ضعیف‌تر می شه.
گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی‌ها!
گلابی‌ها می گن: گلابی، گلابی!
باز کامیون دورتر میشه، گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی‌ها!
اما صدای گلابی دیگه به گلابی‌ها نمی‌رسه! گلابی‌ها موبایل راننده رو می گیرن و زنگ میزنن به موبایل گلابی،اما چه فایده که گلابی ایرانسل داشته و توی جاده آنتن نمی‌داده!
گلابی یه نفر رو پیدا می‌کنه که موبایل دولتی داشته، زنگ می‌زنه به راننده و می گه: گوشی رو بده به گلابی‌ها، وقتی که گلابی‌ها گوشی رو می گیرن، گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی ها!
گلابی ها می گن: گلابی، گلابی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اون شور و اشتیاقت تو حلقم ،
واقعا دوست داری باز هم ادامه داشته باشه؟!؟!؟!؟!؟
 

چراغ از نفس افتاد،

تا پدر رفت سراغ خلوت مادر،

سکانس بعد،

نُه ماهه بعد غنچه سرخی شدی،

ولی مادر شبیه یک گل پرپر،

سکنس بعد،

تو 4ساله بودی و عشقت پرنده بود،

یک اتفاق ساده دلت را مچاله کرد،

گنجشک پر،کبوتر پر

مادر پریده بود و پدر پر

سکانس بعد،

ابروکمونِ شونه بلندم، لالا لالا

گلدونه ی دلم، گل گندم، لالا لالا

مادربزرگ با نوه اش در سکانس بعد،

یک خانه دارند ته کوچه ی زمین،

دور از تمام مردم سرد بی خیال،

در فصل بی بخار زمستان،

قشنگ بود بر شیشه ها،بخار سماور

سکانس بعد،

کیف و کتاب دخل به خرجش نمی رود،

باید نبایدی که به منطق نمی خورد،

سکانس بعد،

مادربزرگ حادثه ی بعدی تو بود،

او را ببر و زیر لحد خاک کن،

یک فاتحه بخوان و به ارث فکر کن،

به جانماز بی بی کوثر             

همین سکانس

 

ای مهربان به میهمانی دل بیا

روزی دوستی از جنس محبت و کمی ابریشم

با کسی در راهی هم سفر بود

که زیر لب می خواند...

کاش می شد بارانی

بر شیشه دل تنهای کسی

خط آبی می شد...

بوسه بر مردم دیده میزد

که تاری اش بهانه ای جز اشک شوق ندارد...

کاش می شد نسیمی

این دل خسته مارا، می بُرد

می نشاند بر پر آن شاپرکی

که همه شوقش از باران، قطره آبی است 

پاییز دل می برد..

دلم هوای بارانی است،پاییز دل می برد، باز، ومن زیر این آسمان بی چتر، خیسم. کسی، جایی، منتظر است!دلم سمت اوست!تو کیستی که تورا میشنوم؟!کسی در اتاق تنهایی اش در انتظار معجزه است! 

تنهایی...

همیشه سعی می کردم توضیح دهم
که تو چرا اینقدر سردی
فکر می کنم ما این نکته را فراموش کرده ایم
که تو باید از خود بیرون بیایی و کسی را پیدا کنی
و این است که تو را بسیار تنها نگاه داشته است
تو تنها نیستی.

بسیاری از مردم در بیرون هستند
که که عاشق گذراندن یک لحظه با تو هستند
تو تنها نیستی
تو تنها از پیدا کردن کسی که خوب به تو اهمیت بدهد می ترسی

سعی کن از این چاله ی تنهایی و تاریکی که فکر می کنی در آن هستی بیرون آیی

و تو ده دانه می گیری
سعی کن به تمام این درد و رنج پایان دهی
و این دلیلی است که تو را بسیار تنها نگاه داشته است
تمام ترسهایت را در درونت انباشته ساخته ای 

 

دکتر علی شریعتی : عشق یا دوست داشتن

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی، دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلالی است.  

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است، دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد.  

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد، دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند. 

 عشق طوفانی و متلاطم است، دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت. عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست، دوست داشتن در اوج، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و با خود به قله ی بلند اشراق می برد. 

 عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند، دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد. عشق یک فریب بزرگ و قوی است. 

 دوست داشتن یک صداقت راستین، صمیمی، بی انتها و مطلق است.  

عشق در دریا غرق شدن است، دوست داشتن در دریا شنا کردن. 

 عشق بینایی را می گیرد، دوست داشتن بینایی می دهد. عشق خشن است و شدید و ناپایدار، دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار.  

عشق همواره با شک آلوده است، دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر. 

 از عشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر می شویم، از دوست داشتن هرچه بیشتر تشنه تر. عشق نیرویی است در عاشق که او را به معشوق می کشاند، دوست داشتن جاذبه ای در دوست که دوست را به دوست می برد.  

عشق تملک معشوق است، دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست. 

 عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند، دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و می خواهد که همه ی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد داشته باشند. در عشق رقیب منفور است، در دوست داشتن است که ”هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”. عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هر دو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد. دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است، یک ابدیت بی مرز است ، که از جنس این عالم نیست! عالمی است دیگر!